کوتاه نظری. چشم تنگی. تنگ چشمی. کم بینی. اندک بینی. (یادداشت بخط مؤلف) : و با او در این باب مناظره میکردند و آن مرد با ایشان مکاسبی و خرده نگری میکرد و ایشان زمان زمان متعرض می شدند و جوزهای او را برمی گرفتند. (تاریخ قم ص 72)
کوتاه نظری. چشم تنگی. تنگ چشمی. کم بینی. اندک بینی. (یادداشت بخط مؤلف) : و با او در این باب مناظره میکردند و آن مرد با ایشان مُکاسبی و خرده نگری میکرد و ایشان زمان زمان متعرض می شدند و جوزهای او را برمی گرفتند. (تاریخ قم ص 72)
عمل خریدن مایحتاج غذائی خود و خانوادۀخود خردخرد و هر روز یک بار. عمل خردخرد خریدن خوراک و غیره به اندازۀ احتیاج یک بار یا یک روز نه برای مدتی طویل. مقابل عمده خری. (یادداشت بخط مؤلف)
عمل خریدن مایحتاج غذائی خود و خانوادۀخود خردخرد و هر روز یک بار. عمل خردخرد خریدن خوراک و غیره به اندازۀ احتیاج یک بار یا یک روز نه برای مدتی طویل. مقابل عمده خری. (یادداشت بخط مؤلف)
کنایه از عیب جوی و نکته گیرنده. (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج). عائب. (یادداشت بخط مؤلف). نکته گیر. خرده سنج. نکته سنج: از این نازک طبعی، خرده گیری، عیبجویی، بدخویی که از آب کوثر نفرت گرفتی. (سندبادنامه ص 206). مرد گفتش بر در شاه و امیر هم چه جای مفتی است ای خرده گیر؟ عطار. من نیم خرده گیر و خرده شناس که ندارم ز خرده هیچ قماش. عطار. ای جوان حاضر تو پیرانند به ادب رو که خرده گیرانند. اوحدی. ، سخن چین. (از آنندراج) ، معترض. (یادداشت بخط مؤلف) ، ناقد. نقاد. منتقد. حرف گیر. (یادداشت بخط مؤلف). به گزین. سخن سنج، مقابل کلان گیر در بازیاری. (یادداشت بخط مؤلف). ضد کلانگیر در بازداری یعنی در تربیت باز
کنایه از عیب جوی و نکته گیرنده. (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج). عائب. (یادداشت بخط مؤلف). نکته گیر. خرده سنج. نکته سنج: از این نازک طبعی، خرده گیری، عیبجویی، بدخویی که از آب کوثر نفرت گرفتی. (سندبادنامه ص 206). مرد گفتش بر در شاه و امیر هم چه جای مفتی است ای خرده گیر؟ عطار. من نیم خرده گیر و خرده شناس که ندارم ز خرده هیچ قماش. عطار. ای جوان حاضر تو پیرانند به ادب رو که خرده گیرانند. اوحدی. ، سخن چین. (از آنندراج) ، معترض. (یادداشت بخط مؤلف) ، ناقد. نقاد. منتقد. حرف گیر. (یادداشت بخط مؤلف). به گزین. سخن سنج، مقابل کلان گیر در بازیاری. (یادداشت بخط مؤلف). ضد کلانگیر در بازداری یعنی در تربیت باز
نامش میرزا علی مردان. در اصفهان به اکتساب کمالات متداوله پرداخته و بنا در قدح و مدح نهاده و عمر را به اهاجی رکیکه بسر رسانیده پس توبه کرد. در سال 1098 هجری قمری در نخجوان درگذشت. این اشعار از اوست: دلم خلد برینست و خیال یار رضوانش خیابانش طریق عشق و سامان پیش از امکانش جداول جوی خون و چشم گریان چشمۀ کوثر مقاصد دوری از مقصود و رخت رنج دورانش خدا خلاق خلقست و نبی الله مقصودش نبی جان جهانست و ولی الله جانانش. (از مجمعالفصحا ج 2 ص 111)
نامش میرزا علی مردان. در اصفهان به اکتساب کمالات متداوله پرداخته و بنا در قَدْح و مدح نهاده و عمر را به اهاجی رکیکه بسر رسانیده پس توبه کرد. در سال 1098 هجری قمری در نخجوان درگذشت. این اشعار از اوست: دلم خلد برینست و خیال یار رضوانش خیابانش طریق عشق و سامان پیش از امکانش جداول جوی خون و چشم گریان چشمۀ کوثر مقاصد دوری از مقصود و رخت رنج دورانش خدا خلاق خلقست و نبی الله مقصودش نبی جان جهانست و ولی الله جانانش. (از مجمعالفصحا ج 2 ص 111)
نازک کاری. (آنندراج). ریزه کاری: بزرگ امّید هم در خرده کاری ز لب میکرد هر دم شهدباری. ناصرخسرو. هرکه شعر بلند من خواند کآن یکی ازفلک سواریهاست گو بزرگی کن و متاز از آنک زیر هر حرف خرده کاریهاست. سیدحسن غزنوی. حقایق خرده کاری و چابکدستی بتقدیم رسانیده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 63). رخسارۀ عروس بزرگی نیافت زیب الا بخرده کاری مشاطۀ سخن. سلمان ساوجی. ، به اصطلاح صناعان، ریزه کاری که استادان زرگر و خاتم بند از عاج و استخوان دیگر حیوانات در چیزهای مانند خانه آئینه و دستۀ کارد و صندوقچه و امثال آن کنند. (آنندراج). ریزه کاری در بنایی. (یادداشت بخط مؤلف) : خرده کاری بکار بنایی نقشبندی بصورت آرایی. نظامی. هرچه در طرز خرده کاری بود نقش دیوار آن عماری بود. نظامی. خرده کاری بود و تفریقش خطر همچو اوصال بدن با همدگر. مولوی. کرده در پهلوی من جا تیغ مینارنگ او خرده کاری میکند از استخوان آئینه دار. اشرف (ازآنندراج). ، کارهای جزئی از کار بزرگ بنایی. بقیۀ کارهای کوچک از کاری بزرگ، چون: بنائی خانه تمام شده بعضی خرده کاری های آن مانده است. (یادداشت بخط مؤلف)
نازک کاری. (آنندراج). ریزه کاری: بزرگ امّید هم در خرده کاری ز لب میکرد هر دم شهدباری. ناصرخسرو. هرکه شعر بلند من خواند کآن یکی ازفلک سواریهاست گو بزرگی کن و متاز از آنک زیر هر حرف خرده کاریهاست. سیدحسن غزنوی. حقایق خرده کاری و چابکدستی بتقدیم رسانیده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 63). رخسارۀ عروس بزرگی نیافت زیب الا بخرده کاری مشاطۀ سخن. سلمان ساوجی. ، به اصطلاح صناعان، ریزه کاری که استادان زرگر و خاتم بند از عاج و استخوان دیگر حیوانات در چیزهای مانند خانه آئینه و دستۀ کارد و صندوقچه و امثال آن کنند. (آنندراج). ریزه کاری در بنایی. (یادداشت بخط مؤلف) : خرده کاری بکار بنایی نقشبندی بصورت آرایی. نظامی. هرچه در طرز خرده کاری بود نقش دیوار آن عماری بود. نظامی. خرده کاری بود و تفریقش خطر همچو اوصال بدن با همدگر. مولوی. کرده در پهلوی من جا تیغ مینارنگ او خرده کاری میکند از استخوان آئینه دار. اشرف (ازآنندراج). ، کارهای جزئی از کار بزرگ بنایی. بقیۀ کارهای کوچک از کاری بزرگ، چون: بنائی خانه تمام شده بعضی خرده کاری های آن مانده است. (یادداشت بخط مؤلف)